وقتی قاتل بودین

p10

که یهو سوهو با تفنگش یک تیر به سمت کوک شلیک کرد

.........

ویو کوک

صدای تفنگ شنیدم ولی نمیدونم چرا زنده بودم چشامو باز کردم و با صحنه بی جون ا.ت مواجه شدم اشک توی چشام جمع شده بود و دوییدم به سمت ا.ت و گریه میکردم

.......

_هق ب...بلن.د....بلند ش..و ا.ت هق خیلی دو...ست دارم ت..ت..وروخدا بلند شووو هق(گریه شدید و با لکنت)

÷#جییییغغغغغ(درحال جیغ زدن و گریه کردن)

×*(و جیمین و تهیونگ جلو سوهو وایسادن و هم زمان دو گلوله حرومش کردن و وقتی که مطمئن شدن مرده سوهو زود اومدن پیشت )


×خواهر کوچولو لط....فا هق بلند شُه(گریه)

*هی خ...وا.هر لطفا بی...دار شو هق(گریه)

÷.ت م...من (از شدت لکنت و گریه نتونستن ادامه حرفشو بگه)

_ ا.ت هق ع...عشقم بیدار شو

+ته.....هیونگ ج...جیمین لونا ... لی..یا خیلی دوستون د...دارم
کوک عشقم دلم ب...رات تنگ می...شه (که یهو بنش بیجون شد و چشاش بسته شد)

_نهههههههه(داد)

......

ویو ادمین

و همون جا ا.ت جونشو از دست داد . ا.ت رو توی حیاط خونه ی کوک دفن کردن کوک دیگه عذا نمیخود و از اتاقش در نمیومد و هر چند دخترا و پسرا میرفتن اتافش و بهش سر بزنن که کار احمقانه ای انجام نده چون دخترا و پسرا خونه ی کوک زندگی میکردن کوک اونقدر حالش بد بود که ساعتای ۳ صبح میرفت سر قبر ا.ت و باهاش حف میزد و توی اتاقش همیشه فیلم ترسناک موردعلاقه ی ا.ت رو میدید و لبخن تلخی میزد

........

ویو صبح کوک

با ناامیدی از خواب بیدار شدم الان ۵ ساله که ا.ت از پیشم رفته . رفتم دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم ولی امروز تصمیم گرفتم از اتاق بیام بیرون چون قرار بریم شرکت چون قرار بود یکی شریکمون شه و من دست از مافیا بودنم برداشتم حتی دخترا و پسرا و شدیم رئیس بزرگترین شرکت کره ی جنوبی رفتم پایین و دیدم پسرا و دخترا دارن منو با تعجب نگاه میکنن ازشون پرسیدم:

........‌

_چیه چیشده مگه جن دیدید(سرد)

#نه داداشی آخه بعد از ۵سال از اتاق اومدی بیرون(لبخند)

_آها

*خب بچه ها حرف بسه دیگه دیرمون میشهزود باشین صبحونه بخورید راه بیوفتیم بریم

_÷×*#بریم

_(هممون صبحونه رو خوریدم و راه افتادیم به سمت شرکت )

×÷_#خوووو حتلا دختره یا پسر

*انگار میگن دختره

×جوننن

#هی نزار بزنمتا(اخم)

×یااااا شوخی کردم اسکل من فقط تورو دست دارم احمق کیوت(راستییادم ر۴ت بهتون بگم تهیونگ به لونا و جیمین به لیا اعتراف کردن و الان باهم رلن)

*خوبه دیگه دختره ماکه راحتم(خنده)

÷کوک زود بزن کنار (عصبی و جدی)

_باز چرا

*نه نه نه کوک نزن کنار یااااا لیا شوخی کردم(خنده)

ویو چند دقیقه بعد

_خووو رسیدیم

........

ویو کوک

رفتیم داخل و وارد اتاق جلسه شدیم
که یهو...
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
بچه ها این پهرت پایانی فصل ۱ بود تا هفته ی دیگه منتظر فصل ۲ باشید بای

در خماری بمودین🍺😁
دیدگاه ها (۰)

تک پارتیوقتی پریودی ولی خجالت میکشی بهشون بگی و اونا میفهمن❤...

#jungkookweloveyou💜

p9که یهو چند پلیس ریختن توی عمارت و دستگیرشون کردن ولی یجای ...

اصکی اجبار

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

پارت ۸۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط